جدول جو
جدول جو

معنی شاه خانم - جستجوی لغت در جدول جو

شاه خانم
(نُ)
بانوی بانوان. بانوی مختار از دیگر بانوان، لقب یا نام زنان اشراف در تداول عامه چنانکه بعنوان مثل گویند: شاه خانم میزاد و ماه خانم درد می برد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماه خانم
تصویر ماه خانم
(دخترانه)
ماه (فارسی) + خانم (ترکی) بانویی که چون ماه زیباست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه بانگ
تصویر شاه بانگ
(دخترانه)
گیاهی با میوه زرد رنگ و معطر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه صنم
تصویر شاه صنم
(دخترانه)
شاه زیبارویان، شاه (فارسی) + صنم (عربی)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه دانه
تصویر شاه دانه
گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود
بنگ، فنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج، کنودانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه انجم
تصویر شاه انجم
کنایه از شاه ستارگان، خورشید، شاه سیارات، شاه خاور، شاه خرگاه مینا، شاه گردون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه بانک
تصویر شاه بانک
شابانک، از گیاهان دارویی که بیشتر در مصر می روید و در طب قدیم برای معالجۀ صرع به کار می رفته، برنوف
فرهنگ فارسی عمید
نام شهری از ولایت شروان، (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوعی از مزامیر، (فرهنگ سروری) (شرفنامۀ منیری)، نوعی از ساز، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ نُ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 25هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 1021 تن. آب آن ازرود خانه هیرمند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن، دارای 780 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن برنج و ابریشم و چای است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
شه جان، نام جایی است که آن را مرو گویند و شهجان نیز خوانند، (شرفنامۀ منیری)، نام ولایت مرو باشد، (جهانگیری)، نام ولایت مرو باشد و مرو شهری است قدیم از خراسان، (برهان قاطع)، مؤلف انجمن آرا نویسد: مرو را گویند آن را مرو شه جان نیز گفته اند، مرو اعظم بلاد خراسان بود و در میان مرو و نیشابور هفتاد فرسخ است و تا سرخس سی فرسخ و تا بلخ یکصد و دوازده فرسخ وگفته اند که شاهجان و شهجان از برای جلالت مرو گفته اند که بمنزل جان پادشاه است و ظن من این است که مرو شاه جهان بوده نه شاه جان است و حدیث نبوی
در تعریف مرو مروی است و گفته اند بنای آن از ذوالقرنین بود وتهمورس آن را عمارت کرده و هعای بنت اردشیر بهمن در آنجا بناها کرده و در اسلام بریده بن الخصیب صحابی آنجا را تصرف کرده و همانجا درگذشته و مدفون گشته است و مدتها دارالملک مأمون عباسی و سلاطین سلاجقه بود و سلطان سنجر در آنجا مدفون است و خزاین متعدد بر جامع آن موقوف بوده است، و در ورود لشکر تاتار خرابی بسیار دید و منهدم شده است و در این روزگار در تصرف امرای بخارا است، (انجمن آرا) (آنندراج)، و امروزه جزء روسیۀ است:
شد آواز نشاط و شادکامی
ز مرو شاه جان تا بلخ بامی،
نظامی،
رجوع به مرو و مروشاهجان شود
لغت نامه دهخدا
نام رودی بزرگ که از مرو شاهجان گذرد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شاه عالم اول، بهادر شاه اول، قطب الدین. هفتمین از پادشاهان گورکانیان هند بابری از سال 1119 هجری قمری تا سال 1124 هجری قمری حکومت کرد. و پسرش جهاندار شاه بجای وی نشست. (طبقات سلاطین اسلام) (معجم الانساب زامباور ج 2 ص 442) (دائره المعارف بستانی). و رجوع به گورکانیان هند و بابر شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ وَ)
کنایه از خورشید است. (برهان قاطع) (از فرهنگ نظام). شاه خرگاه مینا. شاهد روز. شاه گردون. شاهنشاه زند و استا. شاه یک اسبه. کنایه است از آفتاب. (از انجمن آرا) (از آنندراج). مهر. هور. شمس
لغت نامه دهخدا
ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش لطیف بکار رفته است، (دزی ج 1 ص 717 بنقل از لطایف ثعالبی ص 119)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شاه جان، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است، (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی بمدافعت او فرستاد تا او را از آن حدود ازعاج کردند، (ترجمه تاریخ یمینی)، رجوع به شاه جان شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ اَ جُ)
کنایه از آفتاب عالمتاب است. (برهان) (از آنندراج) :
شاه انجم خادم لالای اوست
خدمت لالاش از آن خواهم گزید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
دخت شهنشاه فخرالدوله دیلمی بود که وی را جهت نوح بن منصورخواستگاری کردند، (مجمل التواریخ و القصص ص 387)
لغت نامه دهخدا
زن شاه، (فرهنگ نظام)، ملکه، شهبانو، یکی از نامهای زنان است، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در بلوک برازجان از اعمال بندربوشهر و در حوالی این قریه بین مهرعلیخان شجاع الملک و قشون انگلیس در سال هزار و دویست و هفتاد و سه نزاع اتفاق افتاد، اراضی اینجا رمل است و هندوانۀ دیمی بعمل می آورد، اهالی عبای شتری میبافند، طول جلگه برازجان چهار فرسخ و عرض نیز همین قدر است، (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(نْ نُ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 24 هزارگزی خاوری قره آغاج و 26 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل دارای 163 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی و جاجیم بافی است. راه این ده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
نامی از نامهای زنان.
- امثال:
شاه خانم می زاید ماه خانم درد می کشد. نظیر: گنه کنند گاوان. کدخدا دهد تاوان. خر خرابی می رساند از چشم گاو می بینند. (امثال و حکم ج 2 ص 1008 و ج 1 ص 163 و 164)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قاقازان بخش ضیاء آباد شهرستان قزوین، دارای 450 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ)
نام بیابان خشکی است در حوالی خوارزم. (فهرست). در جنوب غربی قزل چقان نواحی شمالی ترکستان روس قرار دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاه نام
تصویر شاه نام
نام نوعی ساز است
فرهنگ لغت هوشیار
پی در پی کشت گفتن بحریف آن گاه که خود را در بازی بدین وسیله فرصت ندهند که بازی دیگر کند و بازی قایم شود
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است پایا از تیره مرکبان که ارتفاعش بین نیم تا یک متر میرسد و معمولا به حالت خودرو در اراضی خشک می روید. ساقه این گیاه راست و برگهایش نوک تیز و ناهموار و دارای کرک پنبه یی در سطح تحتانی پهنک است. طبق گل گیاه مذکور کوچک و بر روی آن گلهایی لوله یی به رنگ سفید یا مایل به زرد است. از این گیاه سابقا به عنوان مقوی معده و مدور معرق و قاعده آور استفاده میکردند ولی امروزه متروک است. در استعمال خارجی از شاه بانگ بعنوان التیام دهنده زخمها استفاده میشود این گیاه در اکثر نقاط دنیا و نیز ایران می روید شایانگ بذیلبا شاهبانج شجره البراغیث طباق منتن قوثیرا قونیزه اسپرم غم بیابانی شوکه منیه شوکه منتنه برنوف ترهلی شاه بانج شابانج
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است پایا از تیره مرکبان که ارتفاعش بین نیم تا یک متر میرسد و معمولا به حالت خودرو در اراضی خشک می روید. ساقه این گیاه راست و برگهایش نوک تیز و ناهموار و دارای کرک پنبه یی در سطح تحتانی پهنک است. طبق گل گیاه مذکور کوچک و بر روی آن گلهایی لوله یی به رنگ سفید یا مایل به زرد است. از این گیاه سابقا به عنوان مقوی معده و مدور معرق و قاعده آور استفاده میکردند ولی امروزه متروک است. در استعمال خارجی از شاه بانگ بعنوان التیام دهنده زخمها استفاده میشود این گیاه در اکثر نقاط دنیا و نیز ایران می روید شایانگ بذیلبا شاهبانج شجره البراغیث طباق منتن قوثیرا قونیزه اسپرم غم بیابانی شوکه منیه شوکه منتنه برنوف ترهلی شاه بانج شابانج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه قام
تصویر شاه قام
شاه قایم، پی در پی کشت گفتن به حریف، آن گاه که خود را در بازی شطرنج زبون بینند تا بدین وسیله فرصت ندهند که بازی دیگر کند و بازی قایم شود
فرهنگ فارسی معین
گیاهی شبیه سبی زمینی
فرهنگ گویش مازندرانی